سلام
چند روز پیش بعد از ظهر تو اداره مون امتحان برگزار میشد و معاون اداره که کاری ازم خواسته بودن انجام بدمو تموم کرده بودم رفتم تحویل بدم مراقب امتحان بودن گفتن برو بگذار رو میزم تو اتاق تا امتحان تموم شه، رفتم، دیدم تا من خواستم وارد شم خانم منشی معاون اشاره کرد به متصدی کامپیوتر تو اتاق معاونت و رفتم تو ایشان که دو روز بیشتر نیست اومدن تلفن دستشون بود من کارم انجام دادم و اومدم بیرون اما وقتی برای بار دوم که خواستم برم داخل و دوباره کار داشتم دیدم ایشون گفتن خانم .... میشه تلفن از رو میز خانم منشی برام بیارین میخوام زنگ بزنم و بعد به خانم منشی گفت مواظب باش... اومدن به هم بگو ، و از زیر چشم دیدم که منشی یه اشاره کرد به من و خانم با یه دستپاچگی برگشت گفت به خدا به خاطر این میگم که گوشیم قطع شده نمیخواهم فکر کنن سوء استفاده دارم میکنم یه موقه فکر نکنی با پسر دارم حرف میزنم و من که علاقهای به ادامه نداشتم به علامت اینکه به من ربطی نداره پس از یه بازگشت دوباره به اتاق معاون دیدم ایشون داره به منشی میگه ببین من دارم میرم خوب تا معاون ، آقای .... نیومده خوب توام بگو کار فوری پیش اومد اره بگو کارا رو انجام دادن مثل اینکه کاری براشون از خونه پیش اومد خوب ، خوب ... و خانم منشی با لبخندی خودشانی گفت باشه حتماً خیالت راحت ... اینم از اداره هامون اونم ادارهایی که سرو صدای اسلام داره درمیاره آخه نمیدونم نمیشه به کارمندا باور کرد یا نه معاون سادهس نمیدونه اطرافش چه خبره و ازش سوء استفاده میشه میگن خیابونا رو جمع کنن حله ؛ این افراد و افکارشون پاشون از خیابونا به جای دیگه از جمله اداره ها و خدا میدونهها کشیده شده خیابونا رو نمیشه عوض کرد افکار باید اصلاح بشه افکار همه اجتماع، نه تنها قشر خاصی، این افراد از همین اجتماع هستن، نه برای اسلام بلکه برای خودمون عوض بشیم برای آرامشمون برای اینکه بشه بیشتر اعتماد کنیم به آدمها به زنا به شوهرا به مردا به دخترا به همه و همه و یک نفس راحت بکشیم .